دلتنگِ تو ام هر شبِ مهتاب و تو انگار نه انگار یک عمر شدم خسته و بی خواب تو انگار نه انگار با هر نفسم.آه هوا جان به لبم باز ببینم حالم شده چون ماهیِ بی آب و تو انگار نه انگار یک روز تو را دیدم و با هر نگهت شعر سرودم تقدیم نمودم غزلی ناب و تو انگار نه انگار گفتم بده یک جرعه از آن قهوه ی چشمت که بنوشم دیدی شده چشمم پُرِ سیلاب و تو انگار نه انگار تا غرق نگاه تو و آرامش دریای تو گشتم. رفتی و شدم راهیِ گِرداب و تو انگار نه انگار
درباره این سایت